آخرین شب گرم رفتن دیدمش
لحظه های آخرین دیدار بود
او به رفتن بود و من در اضطراب
دیده ام گریان دلم بیمار بود
گفتمش از گریه لبریزم نرو
گفت جانا ناگزیرم ناگزیر
گفتم او را لحظه ای دیگر بمان
گفت میخواهم ولی دیر است دیر
در نگاهش خیره ماندم ناامید
سر نهادم غمزده بر دوش او
بوسه های گریه آلودم نشست
بر رخ وبر لاله های گوش او
از سخن ماندیم وبا رمز نگاه
گفت میدانم جدایی زود بود
با نگاه آخرش در بین ما
های های گریه بدرود بود